ماه کامل 🌕قسمت 2

شدو:آره .....بعدم می فهمیم چشه.
سونیک:رسیدیم دم باغ خانه مون ،پیاده شدیم دیدیم دختره هم پیاده شد. و وایساده بود منتظر ما....گفتم:تو چرا فرار نمیکنی داد نمیزنی؟
امی:چون فایده ای نداره
سونیک:خدااااااااا،این دختر خیلی عجیبه. بردمش تو گفتم:اینجا اوتاق تو هستش. ما هر ده دقیقه یک بار میایم بهت سر میزنیم.اومد بیام بیرون که دستم خورد به دستش،ها!چرا انقدر سرده. دیدم بیخیال رفت رو تخت نشست، از صورتش معلومه ناراحته.
شدو:سونیک بیا پا این!
سونیک:باشه.چیه چیکار داشتی؟
شدو:این دختره چرا اینجوری بود.
سونیک:نمیدونم،ولی دستم به دستش خورد خیلی سرد بود.
شدو :باشه ،یک ساعت گذشت هر دوتا مون رفتیم بالا در زدیم،رفتیم تو .دیدیم دختره تو بال کن نشسته داره به ماه نگاه میکنه،.
❌فردای آن روز ❌
سونیک:سر میز صبحونه بودیم که شدو گفت :
شدو:برو دختره رو بیار.
سونیک:باشه،مگه من دستیارشم. اه.....رفتم دم در در زدم. رفتم تو .....و..و....دیدم دختره کف زمین افتاده ،رفتم بالا سرش دست زدم به سرش چی!چرا انقدر داقه هنوز نفس میکشه،بلندش کردم بردمش تو هموم با لباس گذاشتمش تو وان آب یخ رو باز کردم و روش گرفتم،که دیدم خیلی آرام گفت:
امی:س..سرده....
سونیک:میدونم ولی تب داری ،وقتی آب رو روش میگرفتم. یهو دیدم با یکی از دستاش یقه لباسم رو گرفت،و پا این آورد چون زور نداشت بالا نگه داره ،سرش رو چسبوند به قفسه سینم....بعد چند دقیقه که تو آب بود .آوردمش روی تخت هوله رو دورش گذاشتم،گفتم:حالت خوبه؟که شدو اومد تو.
شدو:چرا...چرا خیسش کردی.

این داستان ادامه دارد......
دیدگاه ها (۲)

ماه کامل🌕قسمت3

ماه کامل 🌕قسمت4

ماه کامل🌕قسمت1

ماه کامل

تحت تعقیب

تحت تعقیب

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط